در نگاه مثنوی خیرات و شرور مطلق نیستند
شاه گفت: احسانی که در جای خود صورت گیرد خوب است. حال اگر میخواهی نیکی کنی در جای مناسبش نیکی کن. چنانچه در بازی شطرنج مهرهی شاه را در خانه رخ بگذاری، بازی خراب میشود و اگر مهرهی اسب را هم در خانهی
مؤلف: محمدرضا افضلی
گفت شه نیکوست خیر و موقعش *** لیک چون خیری کنی در موضعش
موضع رخ شه نهی ویرانی است *** موضع شه اسب هم نادانی است
در شریعت هم عطا هم زجر هست *** شاه را صدر و فرس را درگه است
عدل چه بود وضع اندر موضعش *** ظلم چه بود وضع در ناموضعش
نیست باطل هرچه یزدان آفرید *** از غضب وز حلم وز نصح و مکید
خیر مطلق نیست زینها هیچ چیز *** شر مطلق نیست زینها هیچ نیز
نفع و ضر هر یکی از موضع است *** علم زین رو واجب است و نافع است
ای بسا زجری که بر مسکین رود *** در ثواب از نان و حلوا به بود
زآنکه حلوا گرمی و صفرا کند *** سیلیاش از خبث مستسقا کند
سیلیای در وقت بر مسکین بزن *** که رهاند آنش از گردن زدن
زخم در معنا فتد از خوی بد *** چوب بر گرد اوفتد نه بر نمد
بزم و زندن هست هر بهرام را *** بزم مخلص را و زندان خام را
شق باید ریش را مرهم کنی *** چرک را در ریش مستحکم کنی
تا خورد مر گوشت را در زیر آن *** نیم سودی باشد و پنجه زیان
شاه گفت: احسانی که در جای خود صورت گیرد خوب است. حال اگر میخواهی نیکی کنی در جای مناسبش نیکی کن. چنانچه در بازی شطرنج مهرهی شاه را در خانه رخ بگذاری، بازی خراب میشود و اگر مهرهی اسب را هم در خانهی شاه قرار دهی نشانهی نادانی و بیاطلاعی از بازی شطرنج است. پس هر چیز به جای خویش نیکوست. مثال دیگر در شریعت: هم پاداش وجود دارد و هم کیفر. اصولاً عدل یعنی قرار دادن هر چیز در جای مناسب خود و ظلم یعنی قرار دادن هر چیزی در جای نامناسب. اوصاف و خویهای آدمی از قبیل خشم و بردباری و اندرز و نیرنگ، هر کدام در آفرینش جایی دارد. چنان که در آیه 27 سوره ص آمده است: (وَمَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلاً)؛ آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است عبث نیافریدیم.
مولانا به نسبی بودن خیرات و شرور میپردازد و میگوید: آنچه از طرف خالق است، خیر محض است، منتها شرور از نسبت امور حادث میشود. هیچ یک از امور نه خیر مطلق است و نه شرّ مطلق. فایده و ضرر هر یک از امور در جای خود است. به همین جهت علم، امری واجب و سودمند است. زیرا اگر علم نباشد ارزیابی امور نامیسّر میگردد. اگر کیفری به موقع و به جا صورت گیرد، بسیار خداپسندانهای است، زیرا حلوای بیموقع در بدن صفرا ایجاد میکند و چه بسا یک سیلی به موقع به بینوا او را از کیفرِ گردن زدن نجات میدهد. چنان که مثلاً کوبیدن نمد با چوب دستی برای زدودن گرد و غبار آن است و إلا قصدش زدن نمد نیست. هر حاکمی هم ضیافت دارد و هم زندان. ضیافت مخصوص دوستان و زندان مخصوص خاماندیشان. مثلاً دملی که باید شکافته شود اگر مرهم بگذاری، نتیجهاش این میشود که عفونت، گوشت را تباه میکند و پنجاه ضرر دیگر دارد.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول
موضع رخ شه نهی ویرانی است *** موضع شه اسب هم نادانی است
در شریعت هم عطا هم زجر هست *** شاه را صدر و فرس را درگه است
عدل چه بود وضع اندر موضعش *** ظلم چه بود وضع در ناموضعش
نیست باطل هرچه یزدان آفرید *** از غضب وز حلم وز نصح و مکید
خیر مطلق نیست زینها هیچ چیز *** شر مطلق نیست زینها هیچ نیز
نفع و ضر هر یکی از موضع است *** علم زین رو واجب است و نافع است
ای بسا زجری که بر مسکین رود *** در ثواب از نان و حلوا به بود
زآنکه حلوا گرمی و صفرا کند *** سیلیاش از خبث مستسقا کند
سیلیای در وقت بر مسکین بزن *** که رهاند آنش از گردن زدن
زخم در معنا فتد از خوی بد *** چوب بر گرد اوفتد نه بر نمد
بزم و زندن هست هر بهرام را *** بزم مخلص را و زندان خام را
شق باید ریش را مرهم کنی *** چرک را در ریش مستحکم کنی
تا خورد مر گوشت را در زیر آن *** نیم سودی باشد و پنجه زیان
شاه گفت: احسانی که در جای خود صورت گیرد خوب است. حال اگر میخواهی نیکی کنی در جای مناسبش نیکی کن. چنانچه در بازی شطرنج مهرهی شاه را در خانه رخ بگذاری، بازی خراب میشود و اگر مهرهی اسب را هم در خانهی شاه قرار دهی نشانهی نادانی و بیاطلاعی از بازی شطرنج است. پس هر چیز به جای خویش نیکوست. مثال دیگر در شریعت: هم پاداش وجود دارد و هم کیفر. اصولاً عدل یعنی قرار دادن هر چیز در جای مناسب خود و ظلم یعنی قرار دادن هر چیزی در جای نامناسب. اوصاف و خویهای آدمی از قبیل خشم و بردباری و اندرز و نیرنگ، هر کدام در آفرینش جایی دارد. چنان که در آیه 27 سوره ص آمده است: (وَمَا خَلَقْنَا السَّماءَ وَالْأَرْضَ وَمَا بَیْنَهُمَا بَاطِلاً)؛ آسمانها و زمین و آنچه میان آن دو است عبث نیافریدیم.
مولانا به نسبی بودن خیرات و شرور میپردازد و میگوید: آنچه از طرف خالق است، خیر محض است، منتها شرور از نسبت امور حادث میشود. هیچ یک از امور نه خیر مطلق است و نه شرّ مطلق. فایده و ضرر هر یک از امور در جای خود است. به همین جهت علم، امری واجب و سودمند است. زیرا اگر علم نباشد ارزیابی امور نامیسّر میگردد. اگر کیفری به موقع و به جا صورت گیرد، بسیار خداپسندانهای است، زیرا حلوای بیموقع در بدن صفرا ایجاد میکند و چه بسا یک سیلی به موقع به بینوا او را از کیفرِ گردن زدن نجات میدهد. چنان که مثلاً کوبیدن نمد با چوب دستی برای زدودن گرد و غبار آن است و إلا قصدش زدن نمد نیست. هر حاکمی هم ضیافت دارد و هم زندان. ضیافت مخصوص دوستان و زندان مخصوص خاماندیشان. مثلاً دملی که باید شکافته شود اگر مرهم بگذاری، نتیجهاش این میشود که عفونت، گوشت را تباه میکند و پنجاه ضرر دیگر دارد.
منبع مقاله :
افضلی، محمدرضا؛ (1388)، سروش آسمانی (شرح و تفسیر موضوعی مثنوی معنوی (جلد اول))، قم: مرکز بینالمللی و نشر المصطفی (صلی الله علیه و آله و سلم)، چاپ اول
مقالات مرتبط
تازه های مقالات
ارسال نظر
در ارسال نظر شما خطایی رخ داده است
کاربر گرامی، ضمن تشکر از شما نظر شما با موفقیت ثبت گردید. و پس از تائید در فهرست نظرات نمایش داده می شود
نام :
ایمیل :
نظرات کاربران
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}